نوع مقاله : مقاله پژوهشی
چکیده
مقاله حاضر نوعی مطالعه انتقادی بخشی از تحقیقات مطالعات فرهنگی در دانشگاهها با تاکید بر پایاننامههای حوزه مطالعات بازنمایی است. میدان مطالعه، محدود به دپارتمانهای مطالعات فرهنگی در دانشگاهها نبوده، بلکه از سایر گرایشهای علوم اجتماعی به ویژه ارتباطات و جامعهشناسی نیز نمونههایی استخراج شده است. پرسش این است که چگونه تحقیقاتی که به بازنماییهای متفاوت در متون فرهنگییا رسانهای توجه کردهاند، خود میتوانند از دریچه همان نوع مطالعات مورد بررسی قرار گیرند؟ آیا میتوان رد پای قدرت را در مطالعاتی که خود نقد قدرت هستند جستوجو کرد؟ نتایج نشان داده است که مطالعات بازنمایییا به تعبیری مطالعات فرهنگی در ایران به دو طریق به عنوان بخشی از سازوکار قدرت عمل میکنند. نخست با کلیشهسازی مجدد کلیشههای فرهنگی و دوم با غفلت و بیتوجهی به (عدم بازنمایی) موضوعاتی که مورد علاقه فرهنگ فرادست در جامعه نیستند. در مورد اول میتوان افزود که مطالعات بازنمایی در ایران، گروههای فرودست (همچون زنان، جوانان، کردها و...) را که پیش از این توسط رسانهها به کلیشه بدل شده بودند برای بار دوم به کلیشه تحقیقاتی بدل میکنند. مورد دوم به موضوعاتی برمیگردد که اساسا در مطالعات بازنمایی مورد توجه قرارنگرفتند؛ مانند افغانیها (اقلیت مهاجر)، کردها و بلوچها (اقلیتهای قومی)، سنیها (اقلیت مذهبی) و... . اینها موضوعاتی هستند که نه تنها به لحاظ فرهنگی بی اهمیت فرض میشوند بلکه مطالعات فرهنگی در ایران به عنوان بخشی از سازوکار فرهنگ مسلط آنها را مجدد به حاشیه میراند. در نتیجه، این شیوه از بازنمایی در مطالعات بازنمایی خود موجب به عقب راندن، برجسته کردن و کلیشه کردن برخی موضوعات و گروهها در جامعه ایران شدهاند.
کلیدواژهها