نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 کارشناس ارشد پژوهشگر اجتماعی
2 دانشیار دانشگاه خوارزمی
3 استادیار زبان و ادبیات فارسی عضو هیات علمی دانشگاه پیام نور
4 دانشجوی دکتری تربیت مدرس
چکیده
با پیدایش انقلاب صنعتی در غرب و به موازات آن نهضت مشروطه در ایران، تحول عظیمی در زمینههای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... به وجود آمد، که شعرا و نویسندگان و نیز آثارشان، از این جریان بیتاثیر نبودهاند. شعر در آغاز مشروطه نقش مهمی را ایفا کرده است به طوری که جریانهای سیاسی را رونق میداده و گهگاه مردم را به سمت و سوی خاص هدایت میکرده است. رشد و رواج شعر سیاه (شعری که احساسات و افکار منفی انسان نسبت به خود و اجتماع را بیان میکند) بامعنای نوینش درایران، از دورهی مشروطه شروع شد و با پیدایش شعر نو شدت گرفت و در شعر اغلب شاعران نوپرداز مطرح گشت. البته جریان حضور این نوع شعر را میتوان به دو دورهی قبل از کودتا ( از انقلاب مشروطه تا کودتای 28 مرداد 1332) و بعد از کودتای 28 مرداد 1332 تقسیم کرد به طوری که پس از کودتای 28 مرداد 1332 ، شعرهای بیانیهای، فرمایشی و دستوری تعطیل گردید و نوعی احساس جدایی و بیگانگی از جامعه در شعر برخی از شاعران ایران نمود پیدا کرد. با توجه به اینکه فروغ فرخزاد (1345-1313) نیز از شاعران نوپرداز معاصر محسوب می شود، در این نوشتار سعی شده است به این پرسش پاسخ داده شود که مهمترین شاخصهای بیگانگی اجتماعی در شعر فروغ فرخزاد کدامند؟ روش این پژوهش از نوع، اسنادی- تحلیلی بوده است که زمینهها و شرایط اجتماعی، خانوادگی زندگی فروغ، درکنار مولفههای بیگانگی اجتماعی ( احساس تنهایی، پوچی و بیمعنایی، افسردگی، بیهنجاری، انزوای اجتماعی، دورویی، یاس و ناتوانی و... ) در شعر وی مورد مطالعه قرار گرفته است که در این بین، شاخصهای احساس تنهایی (انزوا)، ناتوانی ( بیقدرتی) و یاس بیشتر از سایر شاخصها تکرار شده است.
کلیدواژهها