نوع مقاله : مقاله پژوهشی
چکیده
این مقاله میکوشد شیوه واکنش و دریافت افراد دیندار را در رمانهای مصطفی مستور توضیح دهد. برای پاسخ به این پرسش، سه رمان اصلی مستور با نامهای «روی ماه خداوند را ببوس»، «استخوان خوک و دستهای جذامی» و «من گنجشک نیستم» با روش «نظریه مبنایی» واکاوی شده است. یافتههای به دست آمده از رمانها نشان میدهند که افراد در مواجهه با تجربیاتی چون «مرگ» و «رنج بشری» خود را در برابر پرسشهایی از معنای زندگی مییابند و دلیلی برای تحمل رنج زندگی نمییابند. همچنین شخصیتهای رمان در مراحلی از زندگی، با دغدغههای وجودی مواجهند که پاسخی برای آن پیدا نمیکنند. چنین «بحرانی از معنا»، شخصیتهای رمان را به جست و جوهایی در عرصه «علم»، «ایمان فردی» و «عشق» وا میدارد. «علم» پاسخ قانعکنندهای به این پرسش نمیدهد و از این رو، بر اهمیت «ایمان فردی» و «عشق» تأکید میشود. در این مقاله نشان داده میشود که چگونه شخصیتهای رمان با «تجربه بحران»، و «ناتوانی از تأویل»، به «ایمان» و «عشق» به عنوان منبعی برای معنا آفرینی منتهی میشود.
کلیدواژهها